part82
یک ماه بعد
رینا: ا/ت
ا/ت: بله
رینا: کیونگ می میخواد بیاد اینجا
ا/ت: کیونگ می دخترت؟
رینا: آره دختر کوچیکم
ا/ت: گفته بودی خارج با باباش زندگی میکرده
رینا: آره فردا میرسه خیلی مهربونه سعی کن باهاش دوست شو
ا/ت: حتما
رفتم تو اتاقم یکم اتاقمو مرتب کردم
تهیونگ: عشقم چیکار میکنی
ا/ت: دارم اتاقمو مرتب میکنم تو که از من خاستگاری نمیکنی
تهیونگ: خب خاستگاری کنم که بعد بخوای یه خونه رو کامل مرتب کنی
ا/ت: نه دیگه تو کمکم میکنی
تهیونگ:من فعلا قصد ازدواج ندارم
ا/ت: فکر کنم تا وقتی که موهات سفید بشه قصد ازدواج نداری
تهیونگ: من وقتی خواستم بچه دار بشم ازدواج میکنم
ا/ت: چرا فقط خودت رپ میگی منم هستم فکر منم بکن
تهیونگ: نگران نباش تا دو سال دیگه هم زنمی هم سه تا بچه داریم
ا/ت: من نگران نیستم میدونی نگران توام چون اگر ازدواج نکنی ممکنه ازت خسته بشم و یه پسر جذاب و خوشتیپ پیدا کنم ولی متاسفانه تو نمیتونی دختری جذاب تر از من پیدا کنی
تهیونگ: عاشق اعتماد به نفستم
ا/ت: فراموش کن چی داری میخوری؟
تهیونگ: کیک میخوای؟
ا/ت: آره
تهیونگ: بیا
ا/ت: ممنون
تهیونگ: دنباله حلقه نباش من حلقه رو تو کیک نمیزارم
ا/ت: دیوونه اها راستی
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: دختر خالت میخواد بیاد کیونگ می
تهیونگ: عه واقعا؟ دلم خیلی براش تنگ شده بود
ا/ت: جان؟ دلت براش تنگ شده بود؟ پس بخاطر همینه ازم خاستگاری نمیکنی
تهیونگ: خب دارم راستمیگم خیلی وقته که ندیدمش کی میاد حالا
ا/ت: چیه؟ خوشحال شدی؟
تهیونگ:آره چیه حسودی میکنی؟
ا/ت: نه من حسودم؟
تهیونگ: نه نیستی
ا/ت: نخند
تهیونگ: ببخشید خب حالا کی میاد نگفتی؟
ا/ت: منو عصبی نکن
تهیونگ: ببخشید خانم کیم
فردا
تق تق تق
در باز شد دختری زیبا با موهای کوتاه و لباسی کوتاه صورتی و شلواری سفید و کیفی که همرنگ کفشش بود اومد داخل
کیونگ می: سلام
اومد داخل مامانشو بغل کرد
یکی زدم تو پای تهیونگ
تهیونگ: چیه؟
ا/ت: چرا لبخند میزنی؟
تهیونگ: ا/ت شروع نکن
بعد از اینکه مامانش رو بغل کرد خالش رو یعنی مامان تهیونگ رو بغل کرد و اومد سمت ما و تهیونگ رو بغل کرد
کیونگ می: خیلی دلم برات شده بود پسر خاله
تهیونگ: منم همینطور
طبیعیه دختر خاله و پسر خاله هستند حتما دلشون برای هم تنگ میشه ا/ت حسودی نکن
بعد اومد سمت من و باهام دست داد
کیونگ می: سلام من کیونگ می هستم
ا/ت: سلام من ا/ت هستم
کیونگ می: میدونم دختر عمو جونهو و دختر عمو تهیونگ
ا/ت: و دوست دخت...
کیونگ می: تهیونگ میشه خونه رو نشونم بدی
تهیونگ: بله
ا/ت: تهیونگ اگر نمیتونی من میتونم
کیونگ می: من دوست دارم با تهیونگ باشم
ا/ت:باشه...
#فیک
#سناریو
رینا: ا/ت
ا/ت: بله
رینا: کیونگ می میخواد بیاد اینجا
ا/ت: کیونگ می دخترت؟
رینا: آره دختر کوچیکم
ا/ت: گفته بودی خارج با باباش زندگی میکرده
رینا: آره فردا میرسه خیلی مهربونه سعی کن باهاش دوست شو
ا/ت: حتما
رفتم تو اتاقم یکم اتاقمو مرتب کردم
تهیونگ: عشقم چیکار میکنی
ا/ت: دارم اتاقمو مرتب میکنم تو که از من خاستگاری نمیکنی
تهیونگ: خب خاستگاری کنم که بعد بخوای یه خونه رو کامل مرتب کنی
ا/ت: نه دیگه تو کمکم میکنی
تهیونگ:من فعلا قصد ازدواج ندارم
ا/ت: فکر کنم تا وقتی که موهات سفید بشه قصد ازدواج نداری
تهیونگ: من وقتی خواستم بچه دار بشم ازدواج میکنم
ا/ت: چرا فقط خودت رپ میگی منم هستم فکر منم بکن
تهیونگ: نگران نباش تا دو سال دیگه هم زنمی هم سه تا بچه داریم
ا/ت: من نگران نیستم میدونی نگران توام چون اگر ازدواج نکنی ممکنه ازت خسته بشم و یه پسر جذاب و خوشتیپ پیدا کنم ولی متاسفانه تو نمیتونی دختری جذاب تر از من پیدا کنی
تهیونگ: عاشق اعتماد به نفستم
ا/ت: فراموش کن چی داری میخوری؟
تهیونگ: کیک میخوای؟
ا/ت: آره
تهیونگ: بیا
ا/ت: ممنون
تهیونگ: دنباله حلقه نباش من حلقه رو تو کیک نمیزارم
ا/ت: دیوونه اها راستی
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: دختر خالت میخواد بیاد کیونگ می
تهیونگ: عه واقعا؟ دلم خیلی براش تنگ شده بود
ا/ت: جان؟ دلت براش تنگ شده بود؟ پس بخاطر همینه ازم خاستگاری نمیکنی
تهیونگ: خب دارم راستمیگم خیلی وقته که ندیدمش کی میاد حالا
ا/ت: چیه؟ خوشحال شدی؟
تهیونگ:آره چیه حسودی میکنی؟
ا/ت: نه من حسودم؟
تهیونگ: نه نیستی
ا/ت: نخند
تهیونگ: ببخشید خب حالا کی میاد نگفتی؟
ا/ت: منو عصبی نکن
تهیونگ: ببخشید خانم کیم
فردا
تق تق تق
در باز شد دختری زیبا با موهای کوتاه و لباسی کوتاه صورتی و شلواری سفید و کیفی که همرنگ کفشش بود اومد داخل
کیونگ می: سلام
اومد داخل مامانشو بغل کرد
یکی زدم تو پای تهیونگ
تهیونگ: چیه؟
ا/ت: چرا لبخند میزنی؟
تهیونگ: ا/ت شروع نکن
بعد از اینکه مامانش رو بغل کرد خالش رو یعنی مامان تهیونگ رو بغل کرد و اومد سمت ما و تهیونگ رو بغل کرد
کیونگ می: خیلی دلم برات شده بود پسر خاله
تهیونگ: منم همینطور
طبیعیه دختر خاله و پسر خاله هستند حتما دلشون برای هم تنگ میشه ا/ت حسودی نکن
بعد اومد سمت من و باهام دست داد
کیونگ می: سلام من کیونگ می هستم
ا/ت: سلام من ا/ت هستم
کیونگ می: میدونم دختر عمو جونهو و دختر عمو تهیونگ
ا/ت: و دوست دخت...
کیونگ می: تهیونگ میشه خونه رو نشونم بدی
تهیونگ: بله
ا/ت: تهیونگ اگر نمیتونی من میتونم
کیونگ می: من دوست دارم با تهیونگ باشم
ا/ت:باشه...
#فیک
#سناریو
- ۳۳.۰k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط